سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خفن

صفحه خانگی پارسی یار درباره

خالق آسمانها

    نظر
...

ترجیح دادم فعلا تا یه مدتی پستهای قبلیم ثبت موقت بشن.

ساعت حدودا ? صبحه شربت پرتقال ترشی رو دارم میخورم و نگاهمو به مونیتور کامپیوتر قدیمیم میدوزم و به این روزها فکر میکنم..

روزهای عجیبی هستن این روزها  !!!روزهایی که خیلی وقتاش با بی حوصلگی میگذره!گاهی دلم میخواد جیغ بزنم بعدشم گریه کنم و بعدشم بخوابم!به همین راحتی!کسی هم نیاد بگه چته!چه مرگته...

امروز کارهای کوچیک و ریز زیادی دارم اول از همه ارایشگاه رفتن و رنگ ردن مو و بعدشم بستن چمدون!دیشب مادرش زنگ زد!با وجودیکه همین دو روز پیش رفتن اما هنوزم این نیشها ادامه داره! حالم از همه چیز بهم میخوره!

دلم میخواد جواب تلفنهاشو ندم!ازش بدم میاد...

خستم دلم آرامش میخواد!دیشب عمم هم زنگ زد میگه امروز منتظر تماستم آخه یکی نیست بگه بابا من هزار تا کار دارم!

دلم آرامش میخوااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااد!!!!

راستی تو چرا تموم نمیکنی؟کاش میشد تموم کنی این داستانها رو!زندگی کن.زندگی عزیزه من!!!!

کمرم درد میکنه انگار پیچ مهرغهاش همه شل شدن و درد عظیمی توشون احساس میکنم...